علیعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

پسر بارانی

شش ماهگیت مبارک علی

1391/6/8 23:20
نویسنده : پدر و مادر
233 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم قند عسل

10روزی می شود که نرسیدم بیام الان دلایل نرسیدنم رو دونه به دونه برایت می گویم

ماه رمضان که تمام شد چند روز تعطیل بودیم رفتیم قمصر وصفا خوب بعد نبود بک دیدنی از دوست وآشنایان شد .بعدشنبه 1شهریور رفتیم بهداشت واکسن 6ماهگی زدیم چند روزی حسابی من وبابا رو کلافه کرده بودی .یکم شهریور روز اول کاری من بعد از تولد شما بود خیلی برام سخت بود تا حالا نشده بود 7ساعت همدیگر رو نبینیم .چند روزی سر کار میروم ساعت 8تا 15ولی دیگه خیلی زیاد وقت برای کاری های منزل وآشپزی و....کم میاورم ولی چاره ای نیست خرج ومخارج زندگی بالاست برای ادامه حیات باید کار کنیم

ششم شهریور هم تولد من بود که با اس ام اس های فروان از طرف دوستان وفامیل تبریک های زیادی شنیدم وهمکاران گرامی با دادن کادو من را شرمنده کردن

بابا هم که حسابی زحمت کشید .یک کیک وشام  سفارش داده بود رفتیم بیرون گرفتیم وبه اتفاق دایی حامد وزن دایی رفتیم پارک بزرگ شهر .شب خوبی بود .راستی بابا برام یک سشوار بابلیس گرفته دستش درد نکنه ومامانی حمیده هم کادو داده .مامانی حسن وآفاجون وعمو محمد رفتن مشهد ما همچنان منتظر حضور شان هستیم .

علی شیطون برای من یادگرفتی دست بزنی .بای بای کنی .وبا روروک مثل فرفردونه می دوی .راستی بهداشت وزنت کردم 8کیلو شده بودی وقد هم 67سانت .برای ارزوی سلامتی وکامیابی در کنار آغوش گرم خانواده را دارم .دوست دارم مادر به اندازه لحظه های زندگیت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سارای محمد سجاد اینا
9 شهریور 91 11:02
سلام حمیده جان تولدت مبارک. به مناسبت این میلاد با سعادت چه کار خوبی رو میخوای از این به بعد توی زندگیت انجام بدی بانو؟ //// من همیشه تولد خودم و تولد ائمه از این بازی ها می کنم با خودم
مریم
12 شهریور 91 16:25
باور کن روزهاست که دنبال بهترین جمله بودم تا برای امروز کنار بگذارم و با تمام وجود بهت این جملات را نثار کنم اما این لحظه همه جملات فرار کردند,همین طور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم سالروز شکفتنت مبارک برقرار باشی عزیزم شرمنده دیر شد حمیده جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر بارانی می باشد